هر سال مرداد برای من ترسناک تر و وحشی تر میشه .. مثل دیروز که بهم حمله کرد و تیکه ای از قلبم رو درید و یادم نمیره که چقدر اشک ریختم و هربار که دستمال توی دستم رو میبردم سمت چشمام که پاک کنم سیاهی پایین پلکم رو ، صدای خشمگینش میپیچید توی گوشم و بی اختیار اشک هام سرازیر میشد .. میدونم همه ی اینا از لطف و مردونگی مرد مهربونمه .. میدونم که اونم گرفتار طلسم مرداد لعنتی شده بود و تموم حرفاش بوی سحر و جادو میداد ..
اما من خودم مقصر میدونم .. مگه یه جوون بیست و هفت ساله چقدر طاقت و توانایی داره؟ دلم روشنه به نتیجه ی خوبش ولی خداجونم کمکم کن بتونم براش جبران کنم .. کمکش کن که اذیت نشه عشق مهربونم .. تو بزرگ ترینی و توانا ترین .. هوامون رو خیلی داشته باش ..
------------------
کل اون روز تلخ پیش چشمم توی یه ثانیه پودر میشه وقتی که از پیشم میره و چند دقیقه بعدش بهم مسیج میده: «دوست دارم» . به قول شاعر گفتنی، آخ که دیگه دلم میگه تموم دنیای منی، ستاره های آسمونو واسه تو میارم زمین
+ 9...
برچسب : نویسنده : her-words بازدید : 124